******************* WELLCOME *********************

نگاهم کن 

چقدر چشم های تو زیباست ...!

نگاهم کن من نگاه تو را دوست دارم ...

زمزمه کن اسم من را زیر لب

طنین صدای دلبرانه ات را دوست دارم ...

دستم را بگیر و رها نکن 

نوازش های عاشقانه ات را دوست دارم ...

کنار من بنشین به من بچسب و  جُم نخور!

عطر تنت  که می برد هوش از سرم را دوست دارم ...

دوست دارم ساعت ها غرق تماشای تو باشم

دوست دارم ساعت ها نوازش کنم موی تو را 

بیا بنشین کنارم , هوس کرده ام موهایت را ببافم 

دلم لک زده برای آن موهای ابریشمی تو 

آه

موهای تو...

دوست دارم ...

و 

دوست دارم ...

و ..

اما حسرت شده است پاسخ تمام این دوست دارم ها ... 

شاید کسی نفهمد عمق تلخی این حرف را 

" چشمه ی امید من خشک شده "

در برکه ی رویاهای من خبری از تلاء لو نور مهتاب نیست ...

 

+ تاريخ سه شنبه 6 / 7 / 1399ساعت 20:40 نويسنده Unknown |

خواب نبود و واقعیت داشت 

سردرگمی توی دل پاییز 

فکر تو شالوده ی افکارم 

شعرای من از غم تو لبریز 

 

خواب نمی بینم و بیدارم 

چیزی که ترسیدم ازش رخ داد 

دستای من یخ کرد , تا رفتی 

چشمای من با اشک پاسخ داد 

 

وقتی که حرف رفتن و گفتی 

جهنم و جلو چشام دیدم 

جهنمی سوزان اما سرد 

از روزای بعد تو ترسیدم 

 

قلب ِ منِ دیوونه نازک بود 

با اولین حرف تو زود پژمرد 

من رویاهام و با تو می خواستم 

حالا باید تو حسرت اون مرد...

 

+ تاريخ دو شنبه 1 / 6 / 1399ساعت 21:55 نويسنده Unknown |

تو , منو اینجا رها کردی 

میون مردمی که بی رحمن

میون مردم که بی رویان

از عاشقی کردن میترسن 

 

دستام و تو آخر رها کردی

تا از توی تقدیر تو رد شم 

تو من و دست غم سپردی تا

اسیر این دنیای مبهم شم

 

من مث برگی ام ! اسیر باد

تو کوچه ها حیرون و سرگردون

دنبال یک ذره از عطر تو 

تنهای تنها خسته و داغون

 

اینجا همین لحظه شروع میشه

پایان تلخ این منه خسته 

منی که من بودن رو یادش رفت 

چشماش به در ...در انتظار اون!

+ تاريخ شنبه 21 / 5 / 1399ساعت 21:37 نويسنده Unknown |

خسته ام ... شکسته ام ..!

نه راه پس 

نه راه پیش !

منم و دردِ بی امانِ دوری از نگار خویش ....

+ تاريخ جمعه 25 / 4 / 1399ساعت 18:45 نويسنده Unknown |


يك دنيا حرف در دلم و مهر سكوت بر لبانم.

اين حكايت من است و قلب بي تو تنهايم.

عمريست ميخواهم از دلتنگيم بگويم اما...

اما درد بي انتهاي اين بغض ميبرد از سرم

خيال هر حرفي و هوس هر درد و دلي ...

هنوز هم همان دلخوشی همیشگی ..

روزنه ای از امید در ظلمت شب هایی سرد که نگذاشت

پشت اين فاصله فراموش کنم نفس کشیدنم را

در اين سالهاي بيقراري ِ توامان چشم انتظاري.

هرشب با جرئه ای از خاطرات شیرین گذشته

مرهمی میسازم برای این کهنه درد دوست داشتنی...

 


ادامه مطلب
+ تاريخ یک شنبه 21 / 3 / 1395ساعت 15:7 نويسنده Unknown |

یا علی جان ...

با تمام دلم و وجودم در مقابل نامت کرنش می کنم و بزرگی ات را می ستایم

اگرچه گرفتار  مصیبت های خود ساخته ی خویشم و دچار تاریکی ام  اما دلم حکم به عشق تو می دهد

تویی که بزرگی ات از حد و حدود فهم ما خارج است و شرمنده ایم که توان شناختت را نداریم

امروز , امتداد همان ها که سیاهی قلبشان رهروانت را بی پدر کرد , خنجر خود را آماده نگاه داشته اند برای صاف کردن کینه ی کهنه یشان با معنای انسانیت .

و این بار نوک تیغشان را به سمت  فرزندت که جانمان به فدای قدمش باد نشانه رفته اند

اما تلخ است اینکه ... گاهی غفلت انسانها حوادث تلخ تاریخ را تکرار می کند.

قوت بده به باورمان و ایمانمان تا شیعیان امروزت همانند کوفیان دیروز در خواب غفلت نمانند .

 

 


ادامه مطلب
+ تاريخ شنبه 16 / 4 / 1394ساعت 23:15 نويسنده Unknown |
صفحه قبل 1 صفحه بعد